۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

خانه ی من

من جایی زندگی می کنم که خوابگاه نام دارد و بالای درگاه ورودی آن تابلویی نصب شده  =>خوابگاه شهید سلامت...که ساکنان آن محله هنوز با خواندن این شبه جمله  گمان می کنند آنجا قبرستان شهداست ، نه محل زندگی دانشجوها...از این لحاظ محل زندگی من یک قبرستان است ...اما از لحاظ دیگر خانه ی من یک زندان است که خندیدن در آن کثافت کاریست...اگر با آهنگ برقصی به جرم به هم زدن نظم خوابگاه کمیته ای می شوی....و در بعضی روزها حق تجمع بیشتر از دو نفر در حیاط را نداری...و نیز به جرم بلند خندیدن در ایام فاطمیه اخراج می شوی... سگ و گربه های محله هم حاضر به خوردن غذایتان نیستن...به جرم کندن عکس رهبرمان از دیوارهای اتاق تعلیق می شوی...جایی که  مسئولین شب حق جست و جو در تمام زیر و زبر لپ تاپ تو را دارند. و دیدن فیلم غیر ایرانی ممنوع است.من در سلول 206 ،بند B زندگی می کنم...

۴ نظر:

عرفان گفت...

جالب بود

ناشناس گفت...

زندگی انگار هرجاکه باشی یه بندی به پاهات میزنه
توخونه
توخوابگاه
ایران
خارج
انگار این خدایی که ما رو افرید عمدی داشت تو بدبخت افریدن ما
به دور و برم که نگاه می کنم حتی یه آدم خوشبخت نمی بینم
یعنی این خدا نمی تونست تو عمر آدم یه بار بیاد پهلوی آدم بشینه دستی به موهات بکشه و بگه این غصه دیگه آخریشه؟؟
زندگی نفرت انگیزه

وهم سبزرنگ گفت...

چه می شود گفت نگین عزیز...

سیاوش گفت...

akhey teflaka vala zaman ma ke daneshjoo boodim in khabara nabood ma ba masool khabgah mishestim hokm mizadim sar bastani